بازخوانی ماجرای مک فارلین به مناسبت فضای رسانهای این روزهای ایران
انگیزههای ایرانی - آمریکایی برای سفر مشاور امنیت ملی آمریکا به تهران
محمدحسن روزیطلب: ماجرای مک فارلین و همه حواشی آن که مدتها تاریخ نگاران انقلاب اسلامی را به خود مشغول کرده بود، اکنون وارد بیست و هفتمین سال خود شده است. «رجانیوز» سال گذشته پرونده مفصلی را درباره این مساله منتشر کرد که بخشی از آن را میتوانید در زیر بخوانید:
دکتر ولایتی: من اصلاً از آمدن و رفتن مک فارلین خبر نداشتم ولی بالاخره آقای هاشمی با امام مرتبط بود
این روزها نیز بازار اظهارنظر برای این مساله و طرح موضوع رابطه ایران و آمریکا مجددا داغ شده و برخی گروههای سیاسی به دنبال ایجاد جنجال در این زمینه هستند. مطلب زیر نیز نوشتهای است که در سال 88 درباره پرونده مک فارلین نوشته شده و اکنون برای نخستین بار توسط رجانیوز منتشر میشود:
بعد از گذشت بيش از 27 سال از افشاي سفر مکفارلين به تهران و معامله تسليحاتي ايران و امريكا هنوز روايت اين رسوايي کاخ سفيد با اما و اگرهاي فراواني روبهروست. ابهاماتي از جنس انگيزه طرف امريكايي و ايراني براي انجام اين معامله، نقش رژيم صهيونيستي در اين ماجرا و چگونگي انجام و بازتابهاي گسترده بينالمللي. كاخ سفيد در بياني رسمي تلاش براي آزادي گروگانهاي امريكايي در لبنان در ازاي فروش تسليحاتي محدود به ايران را دليل اين معامله خطرناک ميداند.
هر چند روايتهاي ديگري نيز مانند ارتباط گرفتن با برخي عناصر سياسي در تهران، بياعتبار کردن شعارهاي ضد صهيونيستي انقلاب اسلامي و محک زدن وحدت ملي جمهوري اسلامي نيز از اهداف سازمان سيا براي سفر مکفارلين به تهران شنيده ميشود. جان كستر از مقامات ارشد دولت ريگان درباره هدف امريكا از سفر مکفارلين گفته است: «مسئله سرنگوني دولت ايران نيست بلكه تغيير سياستهاي آن است. سياست ما تشويق ميانهروها و محافظهكاران و حمايت بيشتر از نقطهنظرات آنان است». اين در حالي است كه «نير» مقام ارشد موساد که در هيأت مکفارلين بود در 29 جولاي 1986 پس از ملاقاتي که منوچهر قرباني فر دلال اسلحه ترتيب ميدهد در يادداشتي به امريكاييها اطلاع ميدهد: «ما در حال معامله با راديكالترين عناصر هستيم، زيرا دريافتهايم آنها ميتوانند گروگانها را آزاد كنند اما ميانهروها نميتوانند».
در مقابل ريگان پيدرپي اصرار ميكند كه «ارسال سلاح براي نزديكي به ميانهروها بوده است». اما نير پاسخ ميدهد: «ما كانال را فعال كردهايم، ما براي عمليات تسهيلات فيزيكي، پايگاه و هواپيما تأمين كردهايم». همچنين قرباني فر در اولين ديدارش با عدنان خاشقچي ميلياردر سعودي، که او هم دلال اسلحه بوده، ميگويد: در ايران، سه خط سياسي وجود دارد. خط اول از نظر سياست داخلي و خارجي طرفدار غرب است، خط دوم در سياست حالت راديكال و بنيادگرايي دارد و خواهان صدور انقلاب است و خط سوم از نظر سياست اقتصادي ليبرال ولي از نظر سياست خارجي موضعي خصمانه نسبت به غرب دارد.» قربانيفر به عدنان خاشقچي پيشنهاد ميكند به خط اول كمك شود تا راديكالها كنار گذاشته شوند. منوچهر قربانيفر همچنين پس از آن که امريكا در دادن موشکهاي هاگ به ايران تعلل ميکند، ميگويد: اگر امريكا، هرچه زودتر در مورد فرستادن اسلحه به ايران، توسط اسرائيل اقدام نكند؛ ميرحسين موسوي (نخستوزير) از اعتبار خواهد افتاد... نخستوزير ايران، خواستار كمك نظامي و مشورت و آمدن مقامات امريكايي به ايران، البته به صورت سرپوشيده بود...» وي همچنين در نامهاي که به محسن کنگرلو واسطه ايراني ماجرا و مشاور امنيتي ميرحسين موسوي مينويسد، اظهار ميدارد: «برادر جان! الآن 64 روز است اين وسايل به تهران وارد شده. آيا جواب اعتماد و اعتقاد به جمهوري اسلامي همين است؟ برادر عزيز! يادت ميآيد 7 ماه قبل در ژنو تشريف داشتيد و 25 ميليون دلار بطور دربست و بدون سند در اختيار من گذاشتيد كه براي شما توسط امريكاييها موشك هاگ وارد كنم، ولي وقتي اولين هواپيما وارد شد، معلوم گشت كه اين نوع هاگها مورد نظر شما نيست و اشتباه است و فقط مبلغ موشكهاي وارد شده حدود 5 ميليون دلار بود، يادتان ميآيد چطور ناراحت شديد و قلبتان گرفت و من شما را نيمه شب به بيمارستان بردم، تا صبح بر بالين شما ايستادم و صبح اول وقت به بانك كرديت سوئيس رفتم و 20 ميليون دلار را به حساب شما ريختم و رسيد آن را برايت به بيمارستان آوردم و دو ماه بعد هم هواپيما فرستادم و موشكها را پس برديم و تمام هزينههاي حمل و بيمه و مخارج ديگر آن را داديم و يك دينار هم هزينهاي به حساب شما منظور نشد و پول شما تمام و كمال و بدون كوچكترين دردسري بلافاصله برگشت شد؟ برادر! آن رفتار مسلماني است يا اين كه حال شما ميكنيد؟ آيا اين است جواب متقابل كاري كه براي شما كردم ؟ درحالي كه شما فقط در مقابل مهندس موسوي مسئول بوديد و من گرفتار سه بانك اروپايي و دو شركت بزرگ و يك دوست عزيز و يك عمر اعتبار و حيثيت هستم.»محمدجواد لاريجاني معاون وقت وزارت امور خارجه هم درباره دليل سفر مکفارلين ميگويد: ريگان رئيس جمهور وقت امريكا در حال سقوط بود لذا استراتژي كار با ايران پيروز را مطرح كرد ولي صهيونيستها توسط دو جاسوس موساد كه در هيأت مکفارلين بودند و بعداً در سقوط هواپيما در امريكاي لاتين كشته شدند مذاكرات را به هم زدند.
جلسه شورای عالی امنیت ملی آمریکا با حضور مک فارلین
سلاحهايي كه مقامات نظامي از آن اطلاع نداشتند
عباس ملکي معاون وقت وزير امور خارجه نيز انگيزه سفر مکفارلين را اين گونه شرح ميدهد: در ژانويه سال 1981 ريگان رئيس جمهور امريكا شد، گروگانهاي امريكايي در ايران آزاد شده بودند و ايران هم به دنبال موشكهاي هاگ بود. يك دلال اسلحه پيدا شد و گفت موشكهاي هاگ را براي شما تهيه ميكنم، با امريكاييها مذاكره كرد، آنها هم قبول كردند كه از اين موشكها را به ايران بفروشند چون پول آن را براي ضدانقلابيون نيكاراگوئه لازم داشتند و نميتوانستند از طرق رسمي و بودجه مصوب كنگره اين پول را تهيه كنند. بعضيها در كنگره مخالف اين كمك بودند. اين موضوع يك دليل موافقت دولت ريگان با فروش اسلحه به ايران بود، دليل ديگر اينكه فكر ميكردند از اين طريق ميتوانند به ايران نزديك شوند چون ايران مهم ترين كشور منطقه بود. بعداً گفته شد دو هواپيماي حامل اسلحه به ايران آمدند و روي سلاحها آرم اسرائيل بوده است.اما در طرف ايراني ماجرا دلايل مختلفي براي پذيرش پيشنهاد دلالهاي امريكايي وجود دارد. به نظر ميرسد در تهران اکبر هاشمي رفسنجاني رئيس وقت مجلس و ميرحسين موسوي نخستوزير تصميم گيرندگان براي ماجراي معامله تسليحاتي بودهاند. به گفته عباس سليمي نمين رئيس جمهور وقت و مسئولين ارشد نظامي و اطلاعاتي از ماجرا خبر نداشتند. هر چند ميرحسين موسوي در نامه معروفش به امام به صراحت از اين که در جريان سفر مکفارلين قرار نگرفته ابراز گلايهمندي ميکند که اين موضوع با توجه به نقش پررنگ کنگرلو مشاور امين موسوي تناقضي آشکار است. عباس سليمي نمين؛ درباره ميزان اطلاع امام خميني (ره) از ماجراي مکفارلين مينويسد: در ارتباط با دو محور مورد مناقشه، انگيزهها و تمايلاتي را هم در ميان برخي سياسيون ايراني ميتوان يافت و هم در ميان برخي سياستمداران امريكايي. در آن هنگام امريكاييها كه از تأثيرات انقلاب اسلامي بر منطقه بسيار نگرانند تلاش دارند تا از تقابل شديد آن با خود بكاهند. بيماري امام و آينده رهبري ايران به زعم آنان فرصت مناسبي بود تا با ارزيابي جناحهاي مختلف درون انقلاب به ميانهروترين آنها نزديك شوند، آنگاه بتوانند بر روند حركت انقلاب اسلامي تأثير گذارند. اينكه امريكاييها اصرار دارند به بهانه تأمين نيازهاي تسليحاتي ايران هيأت بلندپايهاي را به تهران گسيل دارند، هيچگونه ارتباطي با مسئله گروگانهايشان در لبنان نميتواند داشته باشد و تاريخنگاران نزديک به هاشمي رفسنجاني نيز تا حدي اين نگاه را قبول دارند. در کتاب ماجراي مکفارلين نوشته محسن هاشمي به نقل از منابع امريكايي آمده است: همچنين در مورد نگاه امريكاييها به آينده ايران اين كتاب به نقل از منابع امريكايي مينويسد: «در اين زمان براساس اطلاعاتي در امريكا كه مبناي آن امكان فوت رهبر انقلاب حضرت امام خميني(ره) بود، اين فرض پذيرفته شده بود كه ايران بزودي وارد يك مرحله بيثباتي ميشود و اين امر از نظر امريكا به منزله بهرهبرداري بيشتر شوروي از شرايط ايجاد شده بود، تا جايي كه حتي بحث جلوگيري از تجزيه ايران نيز در زمره عوامل تغييرات استراتژي امريكا در قبال ايران ذكر شده بود. در اين زمينه گراهام فولر، مأمور اطلاعات ملي ايالات متحده در خاورميانه و جنوب آسيا، در يك برآورد اطلاعاتي پنجاه صفحهاي به ويليام كيسي، رئيس وقت سازمان سيا (CIA) چنين آورده است: «امريكا با اوضاع نامساعدي در مورد گسترش و بسط خطمشي جديد در مورد ايران روبهروست، سير وقايع به طور عمده عليه منافع ماست و بزودي شاهد مبارزه براي جانشيني [امام] خميني خواهيم شد. امريكا هيچ برگي براي بازي ندارد.»
مک فارلين در تهران چه ميخواست؟
همچنين با مراجعه به آنچه به عنوان مشروح مذاكرات هيأت امريكايي در تهران با طرفهاي ايراني منتشر شده اين مسئله كاملاً روشن است كه امريكاييها هدفي فراتر از آزادي گروگانهاي خود در لبنان را دنبال ميكنند.
با توجه به مذاکرات مکفارلين در تهران که به صراحت خواستار بحثهاي جدي سياسي و امنيتي است، به نظر ميرسد، اين ابراز تمايل امريكاييها براي تجديد روابط با ايران به پشتوانه مواضع جرياني در داخل ايران طرح ميشد كه آنان را ميانهروهاي داخل نظام ميناميدند.همانگونه که قرباني فر به عدنان خاشقچي ميگويد: آيا ابراز تمايل جريان مورد بحث براي ترميم روابط با امريكا يك تاكتيك فريب به منظور دريافت سلاح و تجهيزات جنگي بود؟ برخي مستندات مؤيد اين امر است كه اعتقاد به برقراري روابط با واشنگتن به هيچوجه فريب نبوده است. اينكه امريكاييها در مسئله مكفارلين اصل را بر تغيير موضع ايران نسبت به خود قرار دادهاند براساس تشخيص دقيق گرايشهاي موجود در ميان شخصيتهاي مختلف بعد از امام است. برخي براي سرپوش گذاشتن بر اين واقعيتها اينگونه عنوان ميدارند كه اگر امريكاييها بنا داشتند براي بهبود روابط بياعتماديها را برطرف سازند چرا در فروش سلاح نيرنگ به كار گرفتند و تجهيزات از رده خارج شده به چندين برابر قيمت به ايران ارسال كردند. از جمله اين افراد آقاي محسن هاشميرفسنجاني است كه به نمايندگي از پدر، كتاب مكفارلين را منتشر ميسازد. در مقدمه اين كتاب ميخوانيم: «اصولاً اينگونه مذاكرات مخفيانه و غيرصادقانه آن هم از طريق دلالان اسلحه و همراه با تقلب در كيفيت سلاح و قيمت آن هيچگاه نميتوانست به رابطهاي رسمي و دائمي بينجامد، بويژه آنكه امريكاييها نيز به خوبي از سوء ظن مقامات ايراني نسبت به ايالات متحده و عدم رغبت آنان به رابطه با آن كشور آگاه بودند و ميدانستند كه هدف ايران نيز صرفاً تهيه تسليحات مورد نياز و حياتي خود است... گمان ميرود آن دسته از منابع امريكايي كه در مورد پروسه فروش اسلحه به ايران به منظور نزديكي بيشتر ايالات متحده به حكومت ايران و تلاش براي دگرگوني سياستهاي خصمانه آن كشور نسبت به جمهوري اسلامي سخن گفتهاند، در واقع كوشيدهاند انگيزههاي مهم سياسي و بينالمللي براي عملكرد غيرقانوني دولت ريگان بتراشند... اينگونه تحليلها علاوه بر خارج از ايران، در داخل ايران نيز به صورت ناآگاهانه يا با انگيزههاي خاص مطرح شده است. حتي ارائه گزارش تاور كه ظاهراً به منظور كشف چگونگي و چرايي ماجراي فروش اسلحه به ايران تهيه شد، تلاش بسيار زيركانهاي براي فرافكني مسئوليت اين امر بر دوش كارمندان ميان پايه و نجات شخص رئيسجمهور از يك رسوايي بزرگتر و جلوگيري از گونهاي «ايران گيت» در قياس با «واترگيت» بود.»
اولیور نورث در تهران
خاطرات سال 65 يا واقعيت امروز؟
اين ادعاي طرح شده در كتاب «ماجراي مكفارلين» با مستندات در دست حتي با اظهارات شخص آقاي هاشميرفسنجاني تطبيق ندارد. ايشان در خاطرات سال 65 خويش به صراحت از وجود گرايش به تجديد رابطه با امريكا در ميان سران قوا بعد از سفر هيأت امريكايي سخن ميگويد: «شب با ديگر قوا مهمان احمدآقا بوديم... درباره اصرار امريكا به تجديد رابطه با ايران مذاكره كرديم. مخالف و موافق صحبت كردند. به نتيجه نرسيديم. بنا شد در جلسات بعد بحث و قبلاً با حضرت امام مذاكره شود.» (ص128) هرچند راوي محترم مشخص نميسازد در اين جلسه چه كساني موافق تجديد رابطه با امريكا بودند و چه كساني مخالف، اما ساير قرينهها و موضعگيريها، جايگاه ايشان را در اين مباحث روشن ميسازد. با اين وجود چند نكته در اين فراز براي خواننده قابل تأمل خواهد بود: 1- طرح بحث تجديد رابطه با امريكا در جلسه سران بلافاصله پس از سفر يك هيأت بلندپايه امريكايي به ايران با يكديگر ارتباط دارد يا خير؟ 2- آيا طراح و مبتكر بسترسازي براي تجديد رابطه با امريكا در داخل و خارج كشور بر اساس سياست كلان نظام عمل ميكرده است يا خير؟ 3- چرا بعد از اين كه جلسه سران قوا تصميم ميگيرد اين بحث را با امام مطرح سازد آقاي هاشمي ديگر سخني از اين مطلب به ميان نميآورد و آن را مسكوت ميگذارد؟ 4- آيا اين مسئله اتفاقي است كه عدهاي در داخل كشور همزمان با اصرار امريكاييها براي تجديد رابطه همين سياست را پي ميگيرند؟ بنابراين به هيچ وجه نميتوان مدعي شد تمايل امريكاييها براي تجديد رابطه يكسويه بوده است. اين سخن داراي پشتوانه منطقي است كه امريكا به دليل مواجه بودن با شرايط سخت در جهان اسلام به دنبال خارج كردن خود از نوك تيز حمله نهضت اسلامي بود، اما اين بدان معني نيست كه واشنگتن بدون دريافت نشانههايي از سوي جرياني كه آن را ميانهرو ميخوانند هيأتي بلندپايه راهي تهران سازد. به هر روي و به هر انگيزه در عصر چهارم خرداد 1365 رابرت مکفارلين مشاور امنيت ملي كاخ سفيد با چندنفر با گذرنامه جعلي ايرلندي وارد فرودگاه مهرآباد شد. پيش از ورود مکفارلين به تهران، هاشمي رفسنجاني در تماسي با احمد وحيدي مسئول وقت اطلاعات سپاه پاسداران او را مأمور تأمين امنيت هيأت امريكايي ميکند، از سوي ديگر محسن رضايي در اقدامي جالب محسن کنگرلو دلال اصلي ماجرا را به عنوان رابط دوم قرار ميدهد و فريدون وردينژاد معاون وقت اطلاعات سپاه را به عنوان رابط و مذاکره کننده اصلي قرار ميدهد.او دليل اين مسئله را اطلاع از پشت صحنه سفر مکفارلين به تهران ميداند. محسن رضايي درباره اين که آيا امام در جريال ماجراي مكفارلين بودند يا خير؟ ميزان اطلاع ايشان را در سطح اطلاع خويش دانسته است و ميگويد: «مثل ما، آن جزئياتي كه آقاي هاشمي در جريان بودند را حضرت امام مطلع نبودند».
مذاكرات فراتر از معامله تسليحاتي
هاشمي رفسنجاني اما اعتقاد ديگري داد. او در صفحه 39 کتاب خاطرات سال 65 مينويسد: «به زيارت امام رفتيم...ادامه گزارشهاي قبلي درباره مذاكرات غيرمستقيمي كه با امريكاييها بر سر كمك به آزادي گروگانهاي امريكايي در لبنان در مقابل گرفتن امكانات نظامي داريم، را گزارش كردم. در مورد دوم موافقند و دستور احتياط ميدهند» اما هاشمي رفسنجاني كه به ابتكار خود بحثها را از اين چارچوب فراتر برده كاملاً بر اين مسئله واقف است كه حضور يك هيأت بلندپايه امريكايي در تهران قطعاً داراي دو ويژگي بارز است؛ اولاً مذاكرات مستقيم خواهد بود، ثانياً بحث به مراتب فراتر از مسئله گروگانها خواهد رفت: «آقاي محسن كنگرلو اطلاع داد كه هواپيماي حامل قطعات گران قيمت امريكايي- كه با پاسپورت ايرلندي آمدهاند و به نام ايرلندي هستند- در فضاي تهران است... آقايان [محسن] كنگرلو [مشاور نخستوزير] و [احمد] وحيدي[مسئول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هيأت امريكايي را دادند. يك چهارم قطعات هاك درخواستي را آوردهاند. آقاي مكفارلين مشاور ويژه ريگان و شخصيتهاي حساس ديگر امريكا در هيأتاند. براي سران كشور ما كلت و شيريني، هديه آوردهاند و خواهان ملاقات با سران هستند. قرار شده هديه را نپذيريم و ملاقات ندهيم، مذاكره را در سطح دكتر هادي و دكتر روحاني و مهدينژاد مخفي نگهداريم و [مذاكرات] محدود به مسئله گروگانهاي امريكايي در لبنان و دادن قطعات هاك و چند قلم ديگر اسلحه [باشد.] آنها بيشتر خواهان مذاكره در مسائل كلي و سياسياند.» (صص8-کتاب اوج دفاع107) مقايسه اين مطلب با آنچه رئيس مجلس وقت در روز 13 آبان به دستور امام به مردم گزارش ميدهد نكاتي را محل تأمل ميسازد: «يكي از هواپيماهايي كه براي ما از كشورهاي اروپايي اسلحه ميآورد اجازه عبور گرفت كه وارد شود و اسلحهاش را در فرودگاه تخليه كند... آنها در بدو ورود اسامي ايرلندي به ما داده بودند. وقتي كه هواپيما وارد فرودگاه مهرآباد شد به ما اطلاع دادند كه اين آقاياني كه در فرودگاه از هواپيما پياده شدهاند ميگويند ما امريكايي هستيم و براي مسئولان كشور ايران از ريگان و مسئولان امريكايي پيام آوردهايم... امام فرمودند كه با آنها صحبت نشود و پيام آنها را نگيريد و ببينيد كه آنها كي هستند و براي چه به ايران آمدهاند.» آقاي هاشمي كه در مراسم سالگرد گراميداشت روز 13 آبان سخن ميگفت همچنين اضافه كرد: «قيافه يكي از آنها به قيافه مكفارلين شبيه بود. البته ما هنوز صددرصد مطمئن نيستيم كه همان بوده است يا نه، چون كسي تا حالا صحبت نكرده است و كساني كه از طرف ما با آنها روبهرو بودند همان مأموران امنيتي ما در منطقه هستند و يكي از كساني كه در خريد اسلحه با آن دلالها بود... ما گفتيم برويد همان جا، اين جا جاي اين حرفها نيست، ما با امريكا قهريم ما با شما در جنگ هستيم شما آتشافروز اين جنگ هستيد. ما چطور بياييم و با شما ملاقات كنيم و با شما حرف بزنيم. مگر ما يادمان رفته كه برژينسكي با دولت موقت ما در الجزاير ملاقات كرد و دولت موقت را آب برد... گفتند كه اين دلالها به ما گفتهاند اينها به ما گفتند كه شما بياييد به ايران، اينها استقبال ميكنند... ما فهميديم كه آنها را حسابي رنگ كردهاند.»
هاشمی رفسنجانی در حال نمایش هدایا
مهماناني كه هاشمي هويت آنان را پنهان ميكرد
اولين نكته حائز اهميت در اين فراز، اطلاع امام از ماجراي گفتوگو با امريكاييها صرفاً در حد محور دوم، يعني مذاكره غيرمستقيم براي ميانجيگري در قضيه گروگانها در لبنان به منظور خريداري اسلحه، بوده است. رهبري انقلاب هرگز در جريان برخي مراودات سياسي براي بهبود روابط و اينكه با اين هدف قرار است يك هيأت بلندپايه امريكايي به ايران بيايد نبوده است؛ لذا براساس قول آقاي هاشمي ميگويند: «ببينيد كه آنها كي هستند و براي چه به ايران آمدهاند». برخي تحليلگران اينگونه عنوان ميكنند كه چنين اقدام حساسيت برانگيزي يقيناً بدون هماهنگي با امام صورت نگرفته است. بايد بر اين نكته تأكيد كرد اولاً براساس روايت آقاي هاشمي، امام در جريان فعاليتهاي ايشان حول محور سوم نبوده است. ثانياً به نوعي از گفتوگوها حول محور دوم كه امام در جريان آن بودند استفاده شده كه گويا امريكاييها دچار توهم شدهاند و بدون هماهنگي راهي تهران گشتهاند. ثالثاً براي مشخص شدن اين واقعيت كه امام هرگز به هيچ بهانهاي خلاف واقع نميگفتند مناسب است روايتي از آقاي هاشمي را مورد توجه قرار دهيم: «به دفتر گفتم كه خبري در اخبار ظهر پخش كنند كه غيبت ما را از تهران توجيه نمايد، ولي بالاخره گويا خواستهاند خبري در مورد ملاقات با امام باشد. امام موافقت نكردهاند كه خبر ملاقات بدون واقعيت پخش شود.» (ص414) بنابراين اگر امام در جريان مراودات ايجاد شده براساس محور سوم و چهارم بودند هرگز به آقاي هاشمي نميگفتند كه اينها كي هستند و براي چه به ايران آمدهاند. نكته حائز اهميت ديگر در بيانات آقاي هاشمي به عنوان سخنران مراسم 13 آبان مسئله انتقال پيامي مخدوش به واشنگتن مبني بر استقبال از هيأت بلندپايه امريكايي در تهران است. ايشان اين پيام ارسالي را از جانب دلالان عنوان ميكند و اينكه مقامات امريكايي با اين پيام رنگ شدهاند. در اين زمينه چند مسئله قابل طرح است: اولاً بسيار دور از ذهن است كه «مكفارلين» مشاور ويژه رئيسجمهور امريكا، «آميرام نير» مشاور نخستوزير اسرائيل و چند مقام عاليرتبه ديگر براساس قول دلالان راهي ايران شده باشند. ثانياً اگر قصد رنگ كردن امريكاييها در ميان بوده و هيچگونه تمايلي در برخي شخصيتهاي داخل كشور براي تجديد رابطه با امريكا وجود نداشت چرا ميبايست بحث تجديد رابطه با امريكا به طور همزمان در جلسه سران قوا مطرح ميشد؟ قطعاً طرح چنين مباحثي در بالاترين سطوح بيانگر آن است كه از جايگاهي رفيع و بسيار اطمينانبخش به امريكاييها چراغ سبز نشان داده شده بود. ثالثاً اگر امام با قاطعيت جلوي مذاكره با هيأت امريكايي را نميگرفتند آيا بنا نبود مسئولان كشور ناخواسته وارد عرصهاي شوند كه برايشان غيرمترقبه بود؟ رابعاً با وجود منع جدي امام از مذاكره، و همچنين تأكيد اكثريت سران قوا بر اين نكته كه آقايان هادي، روحاني و وردينژاد صرفاً در ارتباط با مسئله گروگانها با آنها مذاكره كنند متأسفانه ياران نزديك آقاي هاشمي ترجيح دادند در اين چارچوب خود را مقيد نسازند. خامساً- آقاي هاشمي اينگونه وانمود ميسازد كه هيأت امريكايي دست خالي ايران را ترك كرد، اما پيشنهاد دستاندركاران كاخ سفيد براي سفر مجدد هيأت بلندپايه به تهران در فاصلهاي كوتاه خلاف آن را ثابت ميكند: «آقاي [محسن] كنگرلو تلفني گفت امريكاييها خواستهاند كه براي مذاكره درباره گروگانهاي لبناني دوباره به ايران بيايند. گفتم موافقت نداريم كه بيايند. مذاكره ديگر لازم نيست.» (ص131) بنابراين عليرغم موضع سرسخت امام و منع سران قوا در مورد مذاكره با امريكاييها پيرامون روابط، ياران آقاي هاشمي ظاهراً به گونهاي عمل نميكنند كه اين مهمانان خواسته يا ناخواسته چندان هم دست خالي از ايران بازگردند.
ادامه مذاكرات در خارج از كشور
البته جناب آقاي هاشمي بعد از مواجه شدن با موضع قاطع امام مذاكرات را مجدداً به خارج كشور منتقل ميسازد؛ به عبارتي به دنبال خارج شدن هيأت امريكايي از ايران در تاريخ 7/3/65 تا زمان علني شدن سفر هيأت بلندپايه امريكايي به تهران در 12 آبان همان سال باب مذاكرات نه تنها مفتوح نگه داشته ميشود، بلكه براي تقويت اين حركت، افراد داراي موقعيتهاي حساس ديگري نيز در اين ماجرا دخالت داده ميشوند. دور جديد مذاكرات كه ظاهراً با محوريت آقاي علي هاشمي (برادرزاده آقاي هاشميرفسنجاني) آغاز ميشود فرمانده وقت سپاه را نيز در اين قضيه درگير ميسازد. البته همانگونه كه اشاره شد، نيروي اطلاعات سپاه در آستانه سفر هيأت بلندپايه امريكايي به تهران به منظور حفاظت از آن در جريان امر قرار گرفت، اما بر خلاف آنچه در جلسه سران تصويب ميشود در عمده مذاكرات غايب بود. علي هاشمي در مصاحبه با مجله شهروند امروز ضمن بيان دلايل شكست دور اول ارتباطات آقاي هاشمي با امريكاييها چگونگي آغاز دور دوم را بدينگونه تشريح ميكند: ببينيد امريكاييها در مذاكره خيلي «تهاجمي» برخورد ميكنند. زماني كه تصميم ميگيرند با ايران رابطه برقرار كنند و آقاي قربانيفر شروع ميكند به رابطه با آقاي كنگرلو، اين هدف وجود داشته كه تا شش ماه ديگر اين داستان به يك پروژه كامل و تمام شده بينجامد... حالا بلافاصله مشاور امنيت ملي رئيسجمهور امريكا بيايد و در تهران با مقامات عالي رتبهاي مثل آقاي هاشميرفسنجاني يا وزير امور خارجه و فرماندهان نظامي، بحثها را يكسره و كامل كند... اما آنها وقتي با آن سرعت به ايران ميآيند، در ايران شرايط براي ديدار مهيا نيست. وي در ادامه ميگويد آقاي كنگرلو حتماً در جريان سفر شخص مکفارلين به تهران بوده است. اما ناهماهنگي هم بالاخره محتمل است. او در ادامه به ارتباط مستقيم هاشمي رفسنجاني با بوش پدر اشاره ميکند و ميافزايد: ماجرايي را تعريف ميكنم. در زمان بوش پدر يك روز بين وزير خارجه ايران و نماينده ايران در سازمان ملل هماهنگي ميشود كه اگر ممكن باشد در مسئلهاي ميان بوش پدر و آقاي هاشميرفسنجاني گفتوگويي انجام شود. فردا صبح آن روز آقاي بوش پدر، تماس ميگيرد با دفتر رياستجمهوري ايران و پشت خط ميماند. او ميخواسته با آقاي هاشمي صحبت كند ولي اصلاً دفتر رياستجمهوري آمادگي نداشته و تلفنها قطع ميشود... اين را هم در نظر بگيريد كه ايران كشوري انقلابي بوده است و امام در مقام رهبري ايران قرار داشتهاند و رابطه را هم خود امريكاييها قطع كرده بودهاند. بنابراين ممكن است كه ايرانيها هم آمادگي نداشتهاند كه در سطح سران ملاقات كنند.
روايت متناقض علي هاشمي
علي هاشمي همچنين نحوه درگير شدنش در ماجراي مکفارلين را توضيح ميدهد: «بعد از اينكه طرح تهاجمي امريكا براي پياده شدن در تهران و مذاكره با مقامات عاليرتبه شكست خورده بود... من به همراه چندتن از دوستان در آن زمان سفري به بلژيك داشتم. شهريور 1365 بود و من 25 سال بيشتر نداشتم. در آنجا تماسي با من گرفته شد و گفتند كه ما ميخواهيم مسائلي را با شما در ميان بگذاريم تا به گوش آقاي هاشميرفسنجاني برسد... وقتي ملاقات انجام شد مشخص شد... كساني هستند كه با شوراي امنيت امريكا كار ميكنند. يكي از آنها فردي به نام آلبرت حكيم بود... يكي ديگر از آنها فردي به نام ريچارد سيكورد بود كه قبلاً معاون وزير دفاع امريكا بوده... جلسه ما در هتلي در بلژيك برگزار شد... آنها البته اضافه كردند كه روشن و صريح ميگوييم كه مدنظر ما اين نيست كه شما يك پيروزي در عراق به دست بياوريد. بعد هم چندبار تأكيد كردند كه آنچه مدنظر ماست، يك «صلح شرافتمندانه» است... من وقتي از سفر برگشتم شرح آن ديدار را در چندين صفحه نوشتم و وقتي از آقاي هاشميرفسنجاني گرفتم و خدمت ايشان رسيدم و ماجرا را هم كاملاً توضيح دادم ايشان ماجراي مكفارلين را تكذيب كردند برداشتم اين بود كه ايشان نيازي به توضيح براي اينجانب نميديدند. او در ادامه پيگيري اش در واسطه گري را توضيح ميدهد: من در آن زمان ارتباطي هم با دفتر امام داشتم. با يكي از دوستان كه در دفتر امام بود اجمالي مشورت كردم و ايشان پيشنهاد داد كه من با آقاي محسن رضايي كه ارتباط هم داشتيم جلسهاي بگذارم. رفتم پيش آقاي محسن رضايي و موضوع را توضيح دادم. آقاي رضايي تكذيب نكرد و گفت آنچه گفتي اتفاق افتاده است. ما هم اگر بتوانيم از نظر استراتژيك از آنان كمك بگيريم، اين همه تلفات نخواهيم داشت و پيروزي در جنگ بيشتر ميشود. ما از طريق واحدهاي سپاه به جريان كمك ميكرديم و حالا شما هم كاري به اين موضوع نداشته باش. فقط سرنخهايت را به بچههايي كه من معرفي ميكنم وصل كن تا كار ادامه پيدا كند. از اين مقطع به بعد من ديگر شخصاً مداخلهاي نداشتم و فقط سفري به خارج داشتم تا نيروهايي كه سپاه معرفي كرده بود را به نيروهاي امريكايي وصل كنم. وي ميافزايد: ابتدا به تركيه رفتم و سپس به امريكا. اين مذاكرات هم ادامه يافت تا زماني كه روزنامه (هفتهنامه) الشراع براي اولين بار قضيه مكفارلين را منتشر كرد و بعد حضرت امام با آقاي هاشمي اين نظر را طرح ميكند كه بهتر است اول بار ما داستان را افشا كنيم و ايشان هم روز 13 آبان اين قضيه را افشا ميكنند اما صحبتهاي عمومي باز هم ماجرا را پيچيدهتر و به سرنوشت ماجراي قبلي دچار ميكند.»
چه کسی کارفرما بود؟
قبل از پرداختن به جزئيات روايت آقاي عليهاشمي و بررسي صحت و سقم آن مناسب است مروري بر روايت محسن هاشمي در اين زمينه داشته باشيم: «بنابر اظهارات علي هاشمي، او در سن 25 سالگي زماني كه دانشجو (رشته زمينشناسي دانشگاه شهيد بهشتي) بود به بيماري چشم مبتلا شد و در مردادماه 1365 به اتفاق همسرش براي معالجه عازم لندن شد. در بحثهاي دوستانهاي كه جلال ساداتيان، كاردار ايران با وي داشت، ساداتيان ابراز ميكند برخي تماسها با سفارت و او گرفته ميشود كه او با توجه به اينكه نماينده رسمي جمهوري اسلامي ايران است نميتواند پاسخگوي آنها باشد. ساداتيان برخي از اين تماسها را با عليهاشمي مطرح ميكند و از او ميخواهد به يكي از اين ملاقاتهاي درخواستي برود، زيرا فرد متقاضي ابراز كرده بود مطالب خود را صرفاً با كسي در ميان ميگذارد كه مستقيماً با مقامات عاليرتبه ايران در تماس باشد. ترتيب ملاقات در يكي از هتلهاي لندن توسط ساداتيان با اين شخص كه خود را شهرياري معرفي نمود، داده ميشود... علي هاشمي بدون هماهنگي قبلي با مقامات ايران و با توجه به روحيه ماجراجويش ميپذيرد كه با آنان ملاقاتي داشته باشد. ترتيب ملاقات در بروكسل داده ميشود و دليل تغيير مكان نيز نگراني از جاسوسي سيستمهاي اطلاعاتي شوروي و انگليس عنوان ميگردد. در اوايل شهريورماه 1365، آلبرت حكيم و يك امريكايي به نام سيكورد به ملاقات علي هاشمي در هتل محل اقامت وي در بروكسل ميروند. در اين ملاقات سيكورد، به عنوان مشاور ريگان و داراي درجه نظامي سرلشكري معرفي ميشود... بنا به اظهارات علي هاشمي وي در بازگشت به ديدار عموي خود هاشمي رفسنجاني ميرود و گزارشي از سفر لندن و بروكسل و تماس امريكاييها به ايشان ميدهد. اما هاشميرفسنجاني به او اظهار ميكند... بهتر است وي در اين باره با كسي سخن نگويد، اما گزارش دقيق ماجرا را بنويسد. اما حس ماجراجويي بار ديگر علي هاشمي را تحريك به تحقيق در مورد واقعيت آمدن يا نيامدن امريكاييها به ايران ميكند در نهايت به اين نتيجه ميرسد به دليل روابط پيش خود با محسن رضايي (به واسطه حضور در جبهه و همكاري نزديك با وي) ماجرا را براي او شرح دهد... هنگامي كه علي هاشمي نگرانياش را از مخالفت عموي خود مطرح مينمايد، محسن رضايي ميگويد: «خود وي موضوع را با ايشان در ميان خواهد گذاشت... در جلسه دوم علي هاشمي با محسن رضايي، وي ضمن تعيين خطوط كلي و نحوه برخورد با امريكاييها، فهرست تسليحات و اطلاعات مورد نياز را به علي هاشمي ميدهد... افزون بر آن، اسم مستعاري نيز براي علي هاشمي انتخاب گرديد و قرار شد كه در جريان گزارش به هاشميرفسنجاني اين نام به كار رود... علي هاشمي براي ملاقات بعدي عازم تركيه ميشود و از طريق تركيه، پس از ساعتها پرواز با هواپيمايي كوچك كه براي سوختگيري توقفي هم داشته است به مكان ناشناخته مورد نظر مذاكره كننده ميرسد. او ابراز ميدارد كه در ابتدا نميدانست واقعاً كجا بوده فقط به نظر ميرسيد كه بعد از چند ساعت پرواز به يكي از شهرهاي اروپايي مانند ژنو رسيده است و از آنجا با پروازي چندساعته به محلي رسيدند و مجدداً بيآنكه اجازه پياده شدن به او داده شود، پرواز به مكان نهايي صورت ميگيرد... علي هاشمي را به اتاقي بدون پنجره با سقفي كوتاه هدايت ميكنند، شايد براي اينكه در اين مكان بهتر بتوانند همه مكالمات را ضبط كنند. در آن اتاق سيكورد، نورث و فرد ديگري حضور داشت كه او را «رئيس» معرفي كردند. علي هاشمي معتقد بود كه آن شخص شبيه پويندكستر (رئيس شوراي امنيت ملي) بود. صحبتهايي كه در اين جلسه مطرح شد عمدتاً حول محورهاي ذيل بود: 1- تروريسم، گروگانها و آزادي آنان... 2- استراتژي ايران، روسيه و امنيت خليجفارس 3- مصالح ايران و امريكا... علي هاشمي بر اساس رهنمودهاي محسن رضايي... در مذاكرات تأكيد ميكند و ميگويد اسرائيل نبايد در ارتباط ميان دو طرف نقش و حضور داشته باشد... در اواسط سال 1365 علي هاشمي به همراه سميعي براي ديدار مجدد حكيم به آلمان ميرود. حكيم كه به استقبال آمده بود از حضور سميعي تعجب ميكند. علي هاشمي كه صرفاً براي معرفي سميعي در سفر حضور داشت و در جلسه اول به عنوان معارفه طرف ايراني شركت كرده بود، در پيبروز اختلاف بين سميعي و طرفهاي امريكايي در جلسه ديگر نيز حاضر ميشود. سرانجام در آخرين جلسه براي خداحافظي، نورث از علي هاشمي تشكر ميكند و يك انجيل كه ريگان پشت آن به دستخط خود مطلبي نوشته بود، به او ميدهد تا به مقامات عاليرتبه ايران تسليم كند. (ماجراي مكفارلين، فروش سلاح، آزادي گروگانها، نوشته محسن هاشمي- حبيبالله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، صص152-144)
دور زدن هاشمي رفسنجاني
سايت وابسته به مهدي هاشمي هم در بحبوحه انتخابات خرداد88 در گزارشي با عنوان «دور زدن هاشمي رفسنجاني و ميرحسين موسوي در جريان مکفارلين» به تکرار همين روايت پرداخت و نوشت: پس از سفر ناموفق مکفارلين به تهران در خرداد 1365، مقامات امريكايي به دنبال کانال ديگري براي برقراري ارتباط با ايران جهت وساطت جمهوري اسلامي در حل بحران گروگانهاي امريكايي در لبنان بودهاند که در اين مسير، يکي از واسطههاي امريكاييها از طريق سفارت ايران در لندن به علي هاشمي معرفي ميگردد و مذاکرات مقدماتي مقامات امريكايي با وي، در بروکسل انجام ميشود. بنابر اسناد منتشر شده در اين کتاب، علي هاشمي پس از بازگشت موضوع را به هاشمي رفسنجاني منتقل ميکند و هاشمي رفسنجاني ضمن منع وي از ادامه ارتباط با طرفهاي امريكايي، از علي هاشمي ميخواهد گزارش ملاقاتهاي خود را به سران نظام ارائه کند.در اين ميان علي هاشمي برخي از مسئولان وقت جنگ را از اين موضوع با خبر ميکند و آنان که براي تهيه تجهيزات جنگي بشدت تحت فشار بودند، از علي هاشمي ميخواهند بر خلاف توصيه هاشمي رفسنجاني و بدون اطلاع وي، اقدام به مذاکره مجدد با طرف امريكايي کند و در گزارشهاي خود به سران نظام با تغيير نام علي هاشمي، وي را اسکندري معرفي ميکنند، در اين ميان علي هاشمي توسط مقامات امريكايي به مکاني نامعلوم که احتمالاً واشنگتن بوده است، برده ميشود و در آنجا اقدام به مذاکره با طرفهاي امريكايي ميکند. گفتني است در اين فرآيند علاوه بر هاشمي رفسنجاني، ميرحسين موسوي نيز که پيش از اين مذاکرات با طرف امريكايي توسط محسن کنگرلو، مشاور وي انجام ميشد، عملاً از هويت واقعي طرف مذاکره کننده ايراني بياطلاع بوده و تنها مسئولان نظامي وقت از جزئيات پروژه با خبر بودهاند. در اين دو روايت پرتفاوت منسوب به علي هاشمي تلاش شده است چند موضوع براي خواننده قابل باور شود:
1- علي هاشمي به صورت كاملاً اتفاقي محوريت ارتباط با امريكاييها را به عهده ميگيرد (در روايتي، زماني كه براي معالجه با همسرش به لندن رفته بود و در روايتي ديگر در سفري به بلژيك با دوستانش)
2- دخالت داده شدن آقاي محسن رضايي (فرمانده وقت سپاه) در دور دوم مذاكرات با امريكاييها بدون هماهنگي با آقاي هاشميرفسنجاني بوده است (در روايتي با توصيه دوستاني در بيت امام و در روايتي صرفاً به دليل دوستي فيمابين به ابتكار شخص علي هاشمي اين كار صورت ميگيرد)
3- بعد از منع علي هاشمي از ادامه ارتباطگيري با امريكاييها توسط آقاي هاشميرفسنجاني، وي با اسم مستعار اين كار را ادامه ميدهد و عمويش از اين مهم كاملاً بياطلاع بوده است.
4- برخلاف دور اول مذاكرات كه امريكاييها به نوعي اسرائيل را در آن دخيل كرده بودند در دور دوم مذاكرات صهيونيستها هيچگونه دخالتي نداشتند (هرچند تفاوت روايتها به خوبي مشخص ميسازد كه مسائلي از قلم افتاده است) قابل توجه اينكه در اين زمينه گزارش تاور تأكيد ميكند كه علي هاشمي به اسرائيل برده شده است اما آقاي محسن هاشمي در كتاب ماجراي مكفارلين اين بخش از گزارش را خلاف واقع اعلام ميدارد. با اين وجود وقتي در روايت آقاي علي هاشمي بعد از پرواز از تركيه موضوع توقف در مكاني ناشناخته به ميان ميآيد اين احتمال تقويت ميشود كه امريكاييها در دور دوم مذاكرات نيز اسرائيليها را دخالت داده بودند.
5- در دور دوم مذاكرات صرفاً تهيه تسليحات براي سپاه مدنظر بوده و هيچگونه تحركي براي تجديد روابط در دستور كار نبوده است. اما زماني كه علي هاشمي از ديپلماسي تهاجمي امريكا سخن ميگويد كاملاً روشن ميسازد كه نگاه طرف ايراني در اين زمينه مبتني بر فراهم كردن زمينهها به صورت تدريجي بوده است. مسئلهاي كه براي امريكاييها چندان قابل درك نبوده و بعضاً ايجاد اشكال ميكرده است.
انجيل را چه كسي آورد؟
البته تذكر اين مطلب خالي از لطف نخواهد بود كه جلال ساداتيان (كاردار وقت ايران در لندن و برادر مسئول دفتر آقاي هاشمي در دوران رياستمجلس) در گفتوگو با عباس سليمي نمين آنچه توسط آقاي محسن هاشمي در مورد حلقه وصل اوليه بودن ايشان مطرح شده را تكذيب كرد. بنابراين اتصال اوليه علي هاشمي به امريكاييها نه بهگونهاي است كه در كتاب ماجراي مكفارلين ادعا شده مبني بر اين كه كاردار ايران در لندن اين ارتباط را برقرار ميكند و نه روايت مستقيم علي هاشمي كه در جريان سفري با دوستانش به بلژيك، امريكاييها در آنجا با وي تماس ميگيرند زيرا ملاقات يا ملاقاتهاي ايشان در لندن پيش از اين زمان صورت گرفته بود. روايت شخص آقاي هاشميرفسنجاني نيز بر روشن شدن چگونگي وارد شدن علي هاشمي به اين ماجرا كمكي نميكند: «عصر علي- اخويزاده- براي پيگيري پيام كاردارمان در لندن در خصوص پيام امريكاييان آمد. گفتم تعقيب نكند و از مطرح كردن مسئله ممنوعش كردم. خوب نيست به خاطر رابطه فاميلي، علي در موضوع وارد شود.» (ص252) همچنين در روايت ديگري از ديدار علي هاشمي با اکبر هاشمي رفسنجاني موضوع سفر به امريكا تكذيب ميشود: «عصر علي- اخويزاده- آمد؛ از خوزستان احضارش كرده بودم. گزارش ديدار و مذاكره مجدد با امريكاييها را داد، قبل از اقدام او را نهي كرده بودم. به من گفته بودند كه به امريكا رفته و با ريگان درباره سقوط صدام مذاكره كرده است. گفت به امريكا نرفته، بلكه به نوعي ادامه همان رشته ارتباطهاي سابق بوده با [اليور] نورث عضو شوراي امنيت ملي امريكا و پويندكستر [از طراحان رابطه امريكا با ايران]، [آلبرت] حكيم و سام صحبت كرده معلوم شد انجيل با امضاي ريگان را، او آورده و اين كار را با اصرار آقاي محسن رضايي كرده است... احمد آقا هم آمد. نگران همان ديدار بود.» (ص351) در اين روايت نه تنها بحث از توقف پرواز علي هاشمي از تركيه به امريكا در «مكان ناشناخته» به ميان نميآيد بلكه حتي سفر به امريكا نيز نفي ميشود. آنچه در اين بحث بيشتر قابل تأمل است اين كه آقاي هاشمي همه مسئوليت دور دوم ارتباطات با امريكاييها را متوجه آقاي محسن رضايي مينمايد و گونهاي وانمود ميسازد كه به هيچوجه در جريان نبوده است در حالي كه سفارت ايران در لندن و ساير كانالها همگي در ارتباط مستقيم با ايشان بودهاند: «آقاي محسن رضايي آمد و براي توجيه فرستادن علي- اخويزاده- براي مذاكره با امريكاييها در مورد گروگانهاي لبنان حرف زد كه قانع كننده نبود و گفتم اشتباه كرده است. اما از جهتي به ايشان حق دادم، زيرا احساس نياز به سلاح را بيشتر از ديگران دارد و از طرفي پي برده كه فاز اول در آستانه بنبست است و فكر كرده با در صحنه قرار گرفتن برادرزاده من، پيشرفت كار بهتر خواهد بود.» (ص365)
همه ياران هاشمي رفسنجاني
در اين زمينه چند نكته ميبايست مورد توجه ويژه قرار گيرد: 1- در دور دوم مذاكرات نيز مسئله گروگانها بهانه يا ظاهري براي تجديد روابط است. 2- همه كانالها در دور دوم هم كاملاً در اختيار آقاي هاشمياند؛ از اخويزاده تا كاردار ايران تا آقاي وردينژاد كه بيشتر از اينكه سپاهي باشد و در خدمت آقاي محسن رضايي، جزو نيروهاي مورد اعتماد آقاي هاشمي به حساب ميآيد و... 3- آقاي محسنرضايي نيز اطمينان كافي ندارد كه نيروهاي آقاي هاشمي از جمله آقاي فريدون وردينژاد همه مسائل را به ايشان منعكس سازند: «آقاي محسن رضايي آمد. درباره نيازهاي عمليات آينده و كمبودها و آزادي گروگانهاي لبناني گفت و تأكيد كرد كه فريدون [مهدينژاد] بايد جزئيات را به من بگويد»(ص346) آقاي رضايي در اين زمينه معتقد است كه من از ميانه راه با اين مسئله پيوند خورده و اين تأكيدش به آقاي هاشمي از اين رو بود كه چيزي از او پوشيده نماند. 4- با وجود آن كه در دور اول ارتباطات حاشيهاي و خارج از تصميم نظام هاشمي رفسنجاني با امريكاييها، دخالت يافتن اسرائيل ميتوانست لطمه بزرگي به جمهوري اسلامي ايران بزند، در دور دوم نيز همان خطا تكرار شد. اين واقعيت ميبايست براي شخصيت سياسي اي چون هاشمي رفسنجاني مسلم ميبود كه امريكا هرگز به اقدامي دست نمييازد كه موقعيت پايگاهشان در منطقه يعني اسرائيل تضعيف شود. لذا هر نوع اقدامي را در جهت تقويت ايران بدون هماهنگي كامل با صهيونيستها و اطمينان خاطر بخشيدن به آنها انجام نميدهند. به همين دليل نيز بود كه هواپيماي مكفارلين از امريكا به تهران، در ميانه راه در اسرائيل توقف ميكند. همچنين براساس قرائني احتمالاً هواپيماي آقاي عليهاشمي از مقصد تركيه به امريكا، در اسرائيل به زمين مينشيند.
چه چيزي مانع آبرو ريزي شد؟
در زمينه چنين خطاهايي بايد خداوند را شاكر بود كه اعتبار امام در جهان اسلام و اعتقاد راسخ ملل مسلمان به موضع سرسختانه ايشان در برابر صهيونيستها، از تبعات چنين اقداماتي بعد از فاش شدن سفر م
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :
ماجرای مک فارلین , مشاور امنیت ملی آمریکا, محمد حسن روزی طلب, ,